خاطرات ملیکا

دختری که به دنبال هدفش میگشت...

خاطرات ملیکا

دختری که به دنبال هدفش میگشت...

آخرین نظرات

سلام جیگررر . چه طوری؟ دلم واست یه ذره شده بود. ^___^

ببخشید واقعا که این مدت نیومدم.دروغ چرا؟ اولش خیلی تنبلی کردم روم نشد واقعیتش که بیام پیشت.اما بعدش خیلی سرم شلوغ شد.

خب چه خبرا؟ من که خیلی خبرا دارم.حتی ممکنه خیلیاشو از قلم بندازم.

فعلا که حتی روم نمیشه به اهدافی که تو پست قبلی نوشتم نگاه کنم.

اونا رو فعلا بگذریم D:

هنوز پیشی ها رو دارم.اما نمیذارن نگهشون دارم :( خیی سخته از دست دادنشون.اما امیدوارم سر پرست خوبی گیرشون بیاد :(

تو این مدت 2 تا مسافرت رفتیم.یکیش به تهران و بعدش دامغان و روستا لنگر تو ساری.یکیشم به سمت بابلسر و نور و جنگل سیسنگان.جاتون خالی D:

آخرش برقی شدیم رف :دی بابام خیلی مخالفت میکرد و میگفت سال دیگه بخونم :| اما فعلا که به خاطر پا فشاریم رفتم دانشگاه.حالا کم کم راضی میشه :)

باید طوری این 4 سال کارشناسیمو بخونم که واسه ارشد بتونم اپلای کنم.حالا یا آلمان یا کانادا.فرقی نداره :دی

اگه معدلم بالا باشه.از الان واسه مقاله نوشتن هم اقدام کنم.واسه آیلتس هم بشینم بخونم کارا همونطور که میخوام پیش میره -__-

از اینورم گیاهخوار شدیم رف :))

بالاخره اقدام کردم واسه گیاهخواری فقطِ فقط به خاطر حیوونای بیچاره نه سلامتی D: ولی جدا از شوخی واقعا عالیه سالم زندگی کردن.من قبلنا میگفتم باو مگه آدم چقدر عمر میکنه. بخور و زندگیتو بکن. ولی بچه بودیم دیگه.الان بزرگ شدیم -___-

دارم فعلا کلاسای آیین نامه ی رانندگیمو میرم.2جلسه مونده فقط.5 شنبه هم امتحانشو دارم بعد امروز کتاب دادن :|

واسه ورزش هم فعلا میخوام اسکواش + توربو فایر برم. اسکواش که قرار بود زنگ بزنن 1 ماهه اما خبری نشده :|

بریم ببینیم چه میشه کرد.امیدوارم مثل تابستون نشه این ماه :)

بعدا راجع به جزئییات بیشتر صحبت میکنیم...

دوسِت دارم.مواظب خودت باش.

شبت به خیر دوس جونی -__-

فردا یا پس فردا اولین جلسه دانشگامه.واسم دعا کن :D


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۸
ملیکا
دلام. خویی؟ چه خورا؟
شرمنده دواغمو تازه عمل کردم. D:
ببخشید این مدت نبودم.1 تیر عمل بینی داشتم و داشتم دوران نقاهتم رو میگذروندم. خخخ
دلیل عملم هم انحراف بینی بود...اصلنم چیز دیگه ای نبود خخخ

امروز هم رفتم پیش آقای بلند پور با مامانم. آقای بلند پور کسین که کارای اعزام به خارج کشور از جمله آلمان رو انجام میدن. ( الکی مثلا من میخوام برم آلمان خخخ )
جلسه ی خیلی خوبی بود.توضیح داد برامون که چه جوریه تحصیل در آلمان.چیزایی که فهمیدم این بود که رشته مهندسی برق جزو پر درآمد ترین رشته های جهان هست. (رتبه دوم بعد از مهندسی نفت ) و رشته های پزشکی رتبه پنجم ششم رو داره. و این که به من رشته ی برق (رشته مورد علاقه من :| ) رو پیشنهاد دادن برای تحصیل و مناسب تر از دارو میدونستند. کل هزینه های زندگی ماهی 2 میلیون درمیاد + ترمی 700 ت هزینه دانشگاه که خیلی هزینش ارزون تر از بین المللی اینجا در میاد. مشکل مامانم فقط به خاطر تنها بودنم اونجاست که میگه نمیتونم تنهایی از پسش بر بیام و خب راستم میگه. :| حالا باس بابا هم بره ببینم نظر اون چیه.

پیشی ها هم حالشون بد نیست. هفته پیش بردمشون دکتر.فقط یکیشون سرما خورده بود.همش هم بالا میاورد.یکیشونم شکمش نفخ داشت...الان اونی که شکمش نفخ داشت هم سرما خورده. میبینی چه حالشون خوبه؟ اینم از بچه داری کردن من. خخخ
اسماشون هم کوکی و جولی هست. کوکی اون کرم سفیده هست. همونی که نفخ داشت. کوکی هم مشکی سفیده.اونی که بالا میاورد. :| 
عکساشونو تو پست بعدی میذارم حتما. :)
حساب کرده بودم دیدم هزینه هاش 1.5 میلیون در میومد همون اول. دیدم نمیتونسم از پسش بربیام واقعا. رفتم با سرپرسست قبلیشون صحبت کردم.گفتند که نگران این قضیه نباشم و دکتری رو میشناسن که رایگان همه کاراشو انجام میده. D: خلاصه بینهایت خوشحال شدم.خیلی بیشتر از حد تصور و همینجا ازشون تشکر میکنم. :)

خب کلی کار داریم که باس انجام بدیممم.
یک سری باز به اهداف گذشته میزنیم:

* درست کردنِ ساعت خوابم و منتقل کردنِ خواب روزم به شب ( روزی یک ساعت زودتر بیدار شم و شبم یک ساعت زودتر بخوابم. )

این دو سه روز آخر به هم خورد باز :|

* خوابیدنِ حداکثر 7 ساعت در روز

تو دوران مریضی به سر میبردم.نمیدونم چند ساعت میخوابیدم.

* دست نزدن به ابرو تحت هیچ شرایطی! ( 2 ساله که موقع درس خودن ابرو میکنم. )

یک چند بار موقع تماشای فیلم کنترل از دستم خارج شد و فاتحش خونده شد. :|

* خودن روزی یک لیوان آب :| ( یک لیوان آب هم نمیخورم. )

به خاطر خشکی دهان بعد از عمل تو این مدت هر نیم ساعت یک شیشه آب کوچیک رو تموم میکردم. :|

مسواک زدن روزی یک بار آخر شب به طور مداوم ( تنبلم دیگه :| هر روز نمیزنم :دی )

به خاطر این که نمیتونستم دهنمو باز کنم و دندونام هم درد شدیدی میکرد اصلا نزذم این مدت. :|

* مرتب کردن اتاق به طور کامل
قبل از عمل انجام شد تا حدودی.اما الان برگشته به حالت قبل خخخ
*سر و سامون دادن پیشی ها
اوکی شد :)
*سرو و سامون دادن دوچرخه
انجام نشد و به خاطر مماخ انجام نخواهد شد. :(
*ایجاد برنامه ریزی حرفه ای از هفته ی بعد
چه برنامه ایم ریختم خخخ
* تعویض ویندوز
انجام شد. 

اهداف جدید:

برنامه نویسی اندروید روزی 4 ساعت
* بافتن روزی یک دونه دستبند
*حموم کردن هر روز صبح
*باشگاه رفتن هر روز
*سر زدن به سایت های کلیکی روزانه
*کار کردن با نرم افزار های تند خوانی و تقویت حافظه روزانه
*تماشای 1 قسمت سریال در روز از شنبه تا 4 شنبه و دیدن 1 فیلم در روز 5 شنبه و جمعه
*وقت گذاشتن روزانه نیم ساعت برای تبلیغ یک چیزی :دی

خب بریم ببینیم چه کار میکنیم.
فعلا دوست جونی.
شبت به خیر فدات.
۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۱:۴۵
ملیکا

سلام عجقم.چه طوری یا نه؟

کنکور بالاخره تموم شدش...خوب یا بد بودنش سخت یا آسون بودنش هر چی که بودش تموم شد رف...

خب فعلا باید تمرکز کنم روی کارایی که میخوام برای تابستون انجام بدم.

این هفته خیلی درگیر مهمونی ام.برناممو میریزم تو این هفته که از هفته دیگه کارامو شروع کنم. :)

امشب دوتا پیشی رو که برای واگذار بود گرفتم. خواهر برادرند از نژاد DSH. روز تولد آرش هم به دنیا اومدند. (3 اردیبهشت 94) D:

اینم عکس از شب اولشون D:



یک سری به اهداف گذشته میزنیم:

* درست کردنِ ساعت خوابم و منتقل کردنِ خواب روزم به شب ( روزی یک ساعت زودتر بیدار شم و شبم یک ساعت زودتر بخوابم. )

این خوشبختانه درست شدش. خخخ

* خوابیدنِ حداکثر 7 ساعت در روز

نصفه نیمه انجام شد. 

* ساعت مطالعه ی حداقل 10 ساعتِ مفید در روز ( هر 2 ساعت درس یک ربع استراحت )

این نشدش. :(

* دست نزدن به ابرو تحت هیچ شرایطی! ( 2 ساله که موقع درس خودن ابرو میکنم. )

اینم تا جایی که تونستم خودمو کنترل کردم.

* خودن روزی یک لیوان آب :| ( یک لیوان آب هم نمیخورم. )

اینو هم خوردم. :)

مسواک زدن روزی یک بار آخر شب به طور مداوم ( تنبلم دیگه :| هر روز نمیزنم :دی )

هرشب نزدم. :| ولی خیلی بیشتر از قبل زدم.

اهداف جدید:

* مرتب کردن اتاق به طور کامل
*سر و سامون دادن پیشی ها
*سرو و سامون دادن دوچرخه
*ایجاد برنامه ریزی حرفه ای از هفته ی بعد
* تعویض ویندوز

+ ثابت نگه داشتن اهداف قدیم:

* خوابیدنِ حداکثر 7 ساعت در روز
* دست نزدن به ابرو تحت هیچ شرایطی!
* خودن روزی یک لیوان آب
مسواک زدن روزی یک بار آخر شب به طور مداوم

ببینم چه طور میخوام برنامه بریزم واسه این مدت :)
فعلا دوست جونی
مواظب خودت باش.بای 
۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۱
ملیکا

سلام دوستِ خوبم. خوبی؟

امیدوارم هر روزت بهتر از دیروزت باشه :)

خب امروز 31 اردیبهشت هست و 22 روز دیگه به کنکور نمونده :|

*****

کارایی که من باید تو این مدت بکنم : 

* درست کردنِ ساعت خوابم و منتقل کردنِ خواب روزم به شب ( روزی یک ساعت زودتر بیدار شم و شبم یک ساعت زودتر بخوابم. )

* خوابیدنِ حداکثر 7 ساعت در روز

* ساعت مطالعه ی حداقل 10 ساعتِ مفید در روز ( هر 2 ساعت درس یک ربع استراحت )

* دست نزدن به ابرو تحت هیچ شرایطی! ( 2 ساله که موقع درس خودن ابرو میکنم. )

* خودن روزی یک لیوان آب :| ( یک لیوان آب هم نمیخورم. )

* مسواک زدن روزی یک بار آخر شب به طور مداوم ( تنبلم دیگه :| هر روز نمیزنم :دی )

*****

اینم از اهدافم تو این مدت D:

بعد ها کم کم اهدافمو سنگین تر میکنم. :دی

امبدوارم که بتونم از پسش بر بیام.چون تا الان نتونسته بودم! یعنی نخواستم که بتونم! => خواستن توانستن است!

هر روز میام میخونم اهدافِ کنونیم رو تا مجبور شم پاشون وایسم. :)

ملی قراره تغییراتِ زیادی بکنه! خواهی دید! ;)

یک پستِ دیگه تا روز کنکور میذارم و نتایج اهدافم رو میگم.

دوسِت دارم دوست جونی. مواظب خودت باش. 

خداحافظ تا پستِ بعد :*



۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۳:۳۹
ملیکا

سلام!

خوبی؟خوشی؟

ملیکا هستم.19 سالمه.

من تصمیم گرفتم که این وبلاگ رو بزنم. چرا؟

چون که حس کردم که اینطوری بهتر میتونم که با خودم واقع بین باشم. وقتی حرفامو اینجا بزنم بعدا مجبور میشم بهشون عمل کنم تا آبروم جلوی شما ها نره . خخخخخ

*****

از خودم بگم...

من رشتم ریاضی هستش.پارسال سال چهارم که بودم اوایل سال خیلی خوب درس میخوندم و هدف مشخصی داشتم و میخواستم یکی از رشته های مهندسی دانشگاه فردوسی مشهد رو قبول بشم.

یک مدت که میگذره بابام پیشنهاد میده که من برم کنکور تجربی شرکت کنم. بهم میگن که مهندسی به دردت نمیخوره و آخرش بیکار میشی. برای دخترا تجربی خوبه که برن پزشک بشن. گفتند خلاصه به من که برم تجربی شرکت کنم و رشته ی داروسازی بخونم. داروسازی کارش راحته و داروخونه راه میندازی و پول پارو میکنی! خلاصه ما رو وسوسه کردند بریم کنکور تجربی شرکت کنیم.

به گفته ی پدر تا 50 سال هم که شده پشت کنکور بمونم تا بالاخره داروسازی قبول شم!

من زیست هیچی بلد نبودم و از همون اوایل سال میگفتم من که قبول نمیشم و باشه واسه سال دیگه. برای همین کلا هیچی نخوندم!

من کنکورم تموم شد 2 هفته بعدش شروع کردم مثلا! و تمام آزمونای کانون رو رفتم.اما هی از برنامه عقب میموندم.خلاصه تا الان که 26 اردیبهشت هست و 26 روز دیگه کنکور سال 94 دارم هیچ کـــــــــــاری نکردم!

حالا نمیدونم واقعا باید چه کار کنم!2 سال از عمرم تَلَف شد اما فعلا که هیــــــچ .

اینم زندگیِ بنده طی این 2 سال!

*****

من دیشب داشتم وبلاگِ دوستم سینا رو برای بار چندم میدیدم. حرفاش واقعا روی من اثر گذاشت! نگرشم به زندگی واقعا عوض شد! طرز فکرش واقعا عالیه و این امیدی رو که به این زندگی داره رو هیچکی نداره! بی نهایت ازت ممنونم سینا جان :)

تا قبل از این مدت همش میخواستم کنکور تموم بشه فقط برم فیلم و سریال ببینم! اما الان دیگه بدم میاد از تلف کردنِ بیش از حدِ وقتم روی این چیزا!

فهمیدم که عمرِ آدم ارزشش بیشتر از این حرفاست و واقعا میشه با برنامه ریزیِ دقیق هر لحظه از عمرتو صرف یادگیری و تجربه ی یک چیز خاص بکنی!

ولی همه ی این طرز فکر ها و عقاید تا عملی نشه به هیچ دردی نمیخوره! ( این وبلاگ رو زدم تا ثابت کنم به شما و خودم که میتونم عملیش کنم! )

من از خیلی مدت پیش همش امروز و فردا میکرم برای درس خوندن و به هیچ نتیجه ای نرسیدم! اما گذشته مهم نیست. آینده هست که اهمیت داره! حتما به صلاحم بوده که 2 سال از عمرم بره! چیزای بهترم در انتظارمه. :)

پس کاری که من باید بکنم اینه که از زمانم استفاده کنم! 26 روز فرصت دادن به من و میخوان یک آزمون از من بگیرند. پس باید نهایت تلاشم رو بکنم. :)

به قولِ دوست خوبم هاشم : از تلاش هیچ ضرری نمیرسه!

امیدوارم راه اندازیِ این وبلاگ بتونه به من ( و اگه شد به شما :دی ) کمک کنه.

به امیدِ دیدار دوست عزیز

برام دعا کنید. ممنون :)



۱۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۲:۵۹
ملیکا